سلام  شلوغ پلوغی های اخیر مجال اومدن و نوشتن نمیداد

ما رفتیم شب یلدایی اصفهان  

از روز اومدنم تا یکی دوروز پیش دندون قروچه های شبانه ام شروع شد 

خواب و آسایش رو به همه زهرمار کرد، مادرم میگه صداش اونقدر زیاده با خودمون میگیم الان دندونات خرد میشه .

بماند سطح روش ساییده شد کاملا.

مهم اینه دردم از ریشه درمان شه وگرنه برای درمان موقت میتونم به گارد دندون رو بیارم که اون خودش سختیای خودشو داره.

 

درمان ریشه ای هم حرص نخوردنه عصبی نشدنه . من یه مشکل بدی که دارم زیاد خودخوری میکنم اگر یکی ناراحتم کنه سکوت کنم تا چندروز مایوسم .

اینسری هم مثل دفه های قبل جاریم رو روانم راه رفت به شوخی کلی حرف بارم کرد ولی تا اومدم حرف بزنم مادرشوهرم هی علامت داد سکوت کن ولش کن . این بیشتر روانیم کرد و شوهر حالا که اومدیم میگه وقتی عصبی میشی جوابشو بده تا خالی شی  ، میدونم در صورت بحث کردو باهاش اون وحشیه غربتی بازی درمیاره و خودشو میزنه به ننه من غریبم و این حرفا مهمونی رو برای همه زهرمار میکنه .منم ترجیح میدم مهمونی خراب نشه هیچی نمیگم ولی از داخل اذیت میشی.

به شوهر میگم منو وقتی این عفریته هست نبر تو مهمونیا میگه نمیشه همه هستن.

متنفرم ازش متنفرم از جدو آبادش  که همیشه زهرمارم میکنه.

چندوقت که باشگاه میرم حالم بهتره  اموزش شنا هم نوشتم از ترم بعد میرم. 

اینجوری هرروزم پر میشه از برنامه و سرگرم میشم. 

راستی رفتم دکتر ن گفت کیست کامل رفع شده و هیچ مشکلی ندارم .

 

چند وقت پیش برای تولد شوهر میخواستم کیک بپزم  خب وقت گیر بود. از قنادی پرسیدم قیمت بالا گفت .

منم بیسکوییت م با پودینگ  شکلاتی 

پودینگ رو حالت خامه قنادی درست کردم  بیسکوییت رو چیدم لایه به لایه و پودینگ و موز و گردو ریختم بینش 

اصلا تا موقع برش هیچ کسی نفهمید کیک نیست بیسکوییته.

 

خیلی خوششون اومد با کمترین هزینه برام تموم شد .

یه کیک 2کیلویی برای من با کلی مخلفات 15تومن شد . 

گفتم بهتون بگم اگر حوصله کیک ندارید این روش عالی هست 


درعجبم چرا من هنوز از بین انتخاب طعم های بستنی اسکوپی نمیتونم از دلخواه های همیشگیم بگذرم؟؟

بستنی اسکوپی جزو تفاهمات بین من  و همسره  قبل از همسر تاحالا نخورده بودم چون پدرم علاقه وافری به بستنی سنتی داشت و روزگاره ما با سنتی سپری میشد.

حالا تو این پنج سال متاهلی روزگارم با اسکوپ میچرخه ، دیروز برای اولین بار طعمهای محبوبم همچون کره گردو ، دارک و کیک موزی رو انتخاب نکردم.

جاش عسل گردو انتخاب کردم که اصلا از شیرینی زیاد عسلش خوشم نیومد و شوهر خورد ، موکا انتخاب کردم خوب بود و نسکافه 

گاهی تغییر تو روال عادی خوبه مثل اینکه خودمونو از عادت درست کردن خورش با گوشت بندازیم به پیشنهاد دوستم فاطمه عزیز خورش قرمه رو با مرغ پختمخیلی دوسش داشتم .  گاهی طبق روال عادی نبودن و شکستن قانونها زیباست .

مگه نه؟


چند روز پیش با مریم زن صالح دوست شوهر تو واتس آپ پیام بازی میکردیم . دلمون برای هم تنگ شده بود به یاده هر هفته برنامه چیدن و هر هفته یه باغ بهادران رفتنمون 

چه روزایی بود و کلی هم از زن محسن غیبت کردیم.

مریم گفت کلی حرف هست باید از عروسیش بهت بگم.

منم در دلم بازشد گفتم این زن و شوهر اونقدر شعور نداشتن که مارو دعوت کنن ، محسن یه تک زنگ زده روگوشی  و سریع قطع کرده  اونم چی دوروز قبل عروسیش ، 

مطمئنم محسن داشته زنگ میزده زنش گفته نه قطع کن زنگ نزن . 

خداییش موجود جالبیه  اونهمه کمکش کردیم تحملش کردیم جلوش شستیم پختیم گذاشتیم منو مریم درصورتی که سفر جمعی بود و باید همه کار میکردن . بدون هیچ گونه حرف و حدیثی  یه زنگ نزنه برا عروسیش دعوت کنه . 

ما قرار بود برای عروسیش پاشیم بریم اصفهان و از اونور صالح رو سورپرایز کنیم زنش برنامه چیده بود ولی خب نشد و موند تو دلمون.

مریم هم کلی ناراحت شد باورش نمیشد اصلا و قرار شد بریم اصفهان یه روز خونشون .

دلم خیلی خیلی برای این زوج دوست داشتنی تنگ شده .

امشب شب یاداوری های گذشته بود انگاری.


قرار بود امروز بریم اصفهان به خاطر تعطیلیای اخیر شرکت شوهر تعطیل شدن ساعت ۶صبح مامانم زنگ زد خواب و بیدار بودم باگریه گفت محمودآقا فوت کرده. ما داریم میریم رشت شاید باور نکنید راضی ام خدایی نکرده عمم که این همه دوسش دارم طوریش بشه ولی شوهر عمم هیچیش نشه بس که شوهر عمم خوب بود همیشه از خوبیش گفتیم از مهربونیش . هنوز گیج و هنگم. تازه پنجاه ساله شده بود تازه نوه دار شده بود . ایست قلبی چه کوفتی بود؟ شاید جای اصفهان بریم رشت خیلی ناراحتم اصلا قابل وصف نیست.
بعد یک هفته استراحت بالاخره رفتم باشگاه هنوزم از قسمت عمیق استخر میترسم نمیدونم این ترس کوفتی از کجا اومد قبلش این جوری نبودم. الان پاهام میلرزه تو قسمت عمیق نفسم بند میاد تپش قلب میگیرم. پیلاتس به جاش بمب روحیه است ، کلی حالمو خوب میکنه‌ امروز صبح ازمایش تیروئید و پرولاکتین دارم ،به معنای واقعی داغونه‌ پرولاکتین همش شرایط داره باید دوساعت قبل ازمایش بیدار باشی الان به زور خودمو نگه داشتم خوابم نبره .
سلام شایدباورتون نشه من هنوز مریضم و یک هفته کامل باشگاه و شنا رو کنسل کردم کلی عقب میوفتم از اموزش خصوصا از شنا ولی سلامتیم مهمه امروز خیلی بهترم اگر فردا هم بهتر شم شنبه میرم باشگاه . کلی روش امتحان کردم برای خوب شدن چه سنتی چه طب نوین ولی سینوزیتم بسیار زیاد چرک داشت و باید دوره یک هفته ای طی میشد. خداروشکر میکنم عفونت به ریه ام نزد که دوباره بخوام بمیرم و زنده شم. مادرپدر رفته بودن شمال همون موقع هم شوهر گفت کنسرت شمال برقراره باید برم محمودآباد .
سلام شلوغ پلوغی های اخیر مجال اومدن و نوشتن نمیداد ما رفتیم شب یلدایی اصفهان از روز اومدنم تا یکی دوروز پیش دندون قروچه های شبانه ام شروع شد خواب و آسایش رو به همه زهرمار کرد، مادرم میگه صداش اونقدر زیاده با خودمون میگیم الان دندونات خرد میشه . بماند سطح روش ساییده شد کاملا. مهم اینه دردم از ریشه درمان شه وگرنه برای درمان موقت میتونم به گارد دندون رو بیارم که اون خودش سختیای خودشو داره. درمان ریشه ای هم حرص نخوردنه عصبی نشدنه .
هیچ چیزی اندازه ی وابستگی آدم رو داغون نمیکنه وابستگی از همه نوع فرقی نداره . من همیشه و همه جا ادم رفتن های یهویی بودم از همه جا یه دفه دل کندم و رفتم . همه رو با نبودنام ناراحت کردم فرقی هم نداره برام کی باشه وقتی احساس وابستگی به چیزی داشته باشم رهاش میکنم تنهاش میذارم ترکش میکنم . بعد از غم از دست دادنش میشینم غصه میخورم گریه میکنم زار میزنم زجه میزنم اما فرداش خوب میشم ، یادم میره یادم میره که تا روز قبل وابستگی نسبت بهش داشتم.
زن داداشم رفت سونو و جنسیت بچش مشخص شد جنسیتشو هیچکسی جز خواهرش نمیدونست قرار شد مهمونی بگیره گفت بیاید کرج مامانم گفت مهناز تا کرج سختشه تو ماشین بشینه برای همین اونا اومدن تهران و رفتیم پارک خواهرش بادکنک های صورتی و ابی گرفت بود با کیک و بادکنک مشکی از اونجایی که بر اساس حالت های الهه میدونستیم پسره همه بی ذوق بودیم خود الهه هم سالها پیش سونوگرافشون کار کرده از رو ضربان قلب میفهمه جنسیت چیه. هی میگفت مهمونی گرفتیم دور هم باشیم وگرنه که جنسیت مشخصه داداش
ماهلین بااینکه وارد 10 ماهگی شده و الان 10 ونصفی رو رد کرده ولی نه چهار دست و پا رفت نه سینه خیز و نه اصلا غلت زد فقط میشینه ونشسته خودشو میکشه جلو و باسن خیزون خودشو میرسونه به همه چی نمیدونم چه جوری میخواد راه بیوفته هم نگرانم هم امیدوار مدل رفتنش و هرکی میبینه میترکه از خنده اینم عکسش کلیک
دوروز نامه استعلاجی داره که نباید بره سرکار بعد از همون شب مریضیش کشیدنش سرکار چون نیرو ندارن چون مردم گشاد شدن دنبال کار نیستن چون هرروز هرچی دنبال نیرو هستن هرکی میاد بعد دوروز میگه کار سنگینه نمیتونم خب بتمرگی خونه پول میاد برات؟ کار جوهر مرد هست دیگه برو کار کن که شوهر من با این مریضیش نره سرکار الان عین چی افتاده جون نداره بره سرکار ولی گفتن یه ساعت دیگه بیا برنامه واجبه کنسرته نیازت داریم هی باباااا

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اجناس فوق العاده سنترال فایل لرها شگفت انگیزند4 نسیم ایمان میلیونر های مجازی چوب پلاست شهاب فا